از این لحاظ


خدا کند همه ی عقده های بشر همان دم گشوده گردد که باید.در غیر این صورت هر که شوی و هر چه گردی-باز درگیر همان عقده هایی که در گام های اول...

مصاحبه ای از شبکه پرهوادار من و تو پخش میشد.با شخص شخیص شهیار قنبری.با آن سالیان دراز تجربه اش در امر شعر و شاعری و موسیقی و خوانندگی.با خیل عظیمی از هواداران هنرش-چه در شاعری چه در آواز.با آن احترامی که در طول سالیان متمادی حضور در زمره ی پیش کسوتان هنرمند کسب نموده- که کار را بر چو منی بی نام و نشان ومدعی سخت تر از همیشه می کند...

روشنفکری یک کسوت نیست.یک جریان است.که هر کس همسو با آن جریان گام بردارد روشنفکر خوانده می شود.برخی با تلاشی مذبوحانه  به ژست هایی فاحش و آشکار جهت قرار گرفتن در این کسوت روی می آورند غافل از اینکه اینگونه رفتارها اولا در نگاه دیگران رفتارهایی شناخته شده و تکراری بشمار میرود و ثانیا به فرض تاثیرگذاری بر مخاطب به واسطه اینگونه ژست ها-دلیلی بر روشنفکر بودن شخص نمی باشد.که می گوید که چنانچه ما تظاهر به وابستگی به طیف فکری یا اندیشه ای خاص نماییم- توفیقی در معرفی خود به عنوان نماینده یا عضوی از آن طیف داشته ایم؟

در مصاحبه مذکور شهیار قنبری چنان کودکانه وناشیانه به اینگونه رفتار و گفتار اقدام می کرد که انصافا انتقاد چون منی بی هنر بر آن استاد هنر را روا می داشت.شهیار قنبری البته نمادی ست از بی شمار افرادی که اینگونه بر خریت مخاطب خود حساب می کنند.

تلفظ کلمات با حالتی لکنت وار و با تاکید بر حرف اول کلمه از جمله این اداهاست.تکان دادن دست با حالتی خاص که بیانش از قدرت نوشتار خارج است نیز دیگر ادای اینگونه افراد است.تکرار چندباره کلمه ای از جمله با تظاهر به اتفاقی بودن این تکرار.سکوتی چند ثانیه ای در بخشی از کلام که احیانا دارای معنی خاص یا احساسی دیگر گون است...

چنانچه این امر خدمتی به اربابان زور به شمار نمیرفت-درباره ی این گونه رفتار مثنوی هفتادمن کاغذ می توان سرود....

سر انجام



این هم از این...

رفراندومی پرشور با حضوری گسترده...

طیب طیب الله / احسنت بارک الله

حکایت

گویند :

زنی که سر دوشوهر خورده بود_شوهر سومش در مرض موت بود.زن بربالین او می گریست و می گفت : خواجه به کجا می روی و مرا به که میسپاری؟ گفت : به دیوث چهارمین !

بساتین العلما...



چیزی نمانده تا هر آنچه از ابزار و ملزومات وسرمایه و امکنه ای را که  در خدمت به اعتلای مسئله مطبوعات این مملکت به کار گرفته بودیم را واگذاریم و برای مردم کت و شلوار بدوزیم ویا چلو کباب بسازیم.این است تراژدی قضیه دانش که نیاز صد و چندم مردم ماست...